loading...

مربای کاج!

نشسته بودم توی اتاقم. مامان اومد توی اتاق که مثلا منو چک کنه و یه سری بهم بزنه. یهویی تفم پرید توی گلوم و شروع کردم به سرفه کردن. مامان یه دفعه‌‌‌ای چشماش تا ته...

بازدید : 548
دوشنبه 11 اسفند 1398 زمان : 11:33
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

مربای کاج!

نشسته بودم توی اتاقم. مامان اومد توی اتاق که مثلا منو چک کنه و یه سری بهم بزنه.

یهویی تفم پرید توی گلوم و شروع کردم به سرفه کردن.

مامان یه دفعه‌‌‌ای چشماش تا ته باز شد و سریع در اتاقم رو تا نصفه بست و بعد درحالی که یه دستش روی دستگیره بود تا در صورت لزوم سریعا منو توی اتاق حبس (شما بخونین قرطینه) کنه، پرسش گرانه از پشت در نیمه باز با چشمای نیمه بسته بهم زل زد که یعنی:

کرونا که نداری؟ اگه داری حبست کنم! ( درحالی که من 5 روزه پام رو از خونه بیرون نذاشتم)

مامان ما با این وضعیت حالا میخواد بره عروسی بچه برادرش! وقتی که بهش فکر میکنما، برق از کله ام میپره و حسابی جوش میارم. ( اشاره به پست قبلی)

پ.ن 1: به طور عجیبی این پدیده پریدن تف در گلو خیلی زیاد برای من اتفاق می‌افته! میترسم اگه یه روز در اثر این واقعه خفه بشم و بمیرم، دلیل مرگ رو اینطور بنویسن :

مرگ در اثر خفگی با تف!

به نظرم خیلی خفت آوره! اصلا تف به این روزگار

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 19
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 24
  • بازدید کننده امروز : 20
  • باردید دیروز : 13
  • بازدید کننده دیروز : 11
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 378
  • بازدید ماه : 401
  • بازدید سال : 1509
  • بازدید کلی : 60874
  • کدهای اختصاصی