* والا قبلنا که وارد ماه مبارک میشدیم، مثل باتلاق توش گیر میکردیم. هی دست و پا میزدیم و تلاش میکردیم و وقتی دیگه حس میکردیم اکسیژنی در کار نیست و کامل فرو رفتیم، هلال ماه رویت شده و جانی تازه در ما دمیده میشد.
اما الان اوضاع فرق کرده.
این هفت روز چنان مثل برق و باد گذشت که همه اش میشینم به فکر کردن و حساب کردن که این دقیقههای من به کجا پرواز کردن.
** قصههای جزیره، فرار از زندان، جومونگ، لیسانسهها، مختار، دیوار به دیوار، یوسف پیامبر.
اینا فیلمایی هستند که صداوسیما در هر زمانی درحال پخش حداقل یکیشونه. به خدا اسم جومونگ و اسکافیلد هم تن و بدنم رو میلرزونه.
این مادر ما هم میشینه همه رو نگاه میکنه. هرچه قدر هم فیلم براش بریزم، زمان جومونگ و فرار از زندانش به قوت خودش باقیه...
به خدا دیگه نمیکشم...